وقتی اعضای هیئت مدیره میخواهند برای شرکت خود مدیرعامل انتخاب کنند معمولا به عملکرد گذشتهی مصاحبهشوندگان و سابقهی تحصیلی آنها نگاه میکنند ولی گویا عوامل دیگری نیز باید در این انتخاب لحاظ شوند. مطالعات نشان میدهد که کودکی مدیران نیز در روش مدیریتی آنها تاثیرگذار است. در تحقیقی که دانشگاه شیکاگو به همراه دانشگاه ایالتی فلوریدا روی ۶۵۰ نفر از مدیران شرکتها که در سی سال گذشته مدیر بودهاند انجام داده، این نتیجه به دست آمده که اگرچه شاید همهی عوامل کودکی فرد در رفتار مدیریتی او تاثیر مستقیم نداشته باشد ولی بیشتر این عوامل تاثیر مشهودی روی سبک مدیریتی او دارند.
یکی از عواملی که گویا نقش بسزایی روی رفتار مدیریتی فرد دارد «فرزند اول خانواده» بودن است! تحقیقات نشان میدهد افرادی که فرزند اول خانواده هستند درصد بیشتری از مدیران شرکتها را تشکیل میدهند، در مطالعهای که به آن اشاره شد حدودا نیمی از افراد مورد مطالعه که همه مدیرعامل بودند فرزند اول خانواده بودند. طبق مطالعات، فرزندهای اول خانواده احتمال بیشتری دارد که در جایگاههای مدیریت قرار بگیرند و معمولا در کسب درآمد و سود موفقتر هستند. البته محققین در این مورد توجیحی هم ارائه میدهند، فرزندان اول خانواده معمولا از امکانات تحصیلی بیشتری برخوردار میگردند و مقاطع آکادمیک را بیشتر طی میکنند، ضمن اینکه والدین در هنگام تولد فرزند اول وقت بیشتری برای گذراندن با فرزند خود دارند که این امر در موفقیت آیندهی فرزندان تاثیرگذار است. هر دوی اینها به این معناست که خانواده ها معمولا از نظر منابع انسانی روی فرزند اول سرمایهگذاری بیشتری انجام میدهند.
مدیران مجموعهها وقتی به جایگاه مدیریت میرسند ، فارغ از اینکه فرزند اول باشند یا نه، تمایل دارند که مجموعه را به همان سبکی مدیریت کنند که با آن بزرگ شدهاند، یعنی سبک مدیریتیشان متاثر از شرایط دوران رشدشان است. مثلا فرزندان خانوادههای با جایگاه اجتماعی بالاتر و رفاه بیشتر وقتی به مدیریت میرسند ریسکگریزی بیشتری از خود نشان میدهند وتمایل به سرمایهگذاری محتاطانه دارند. ضمن اینکه از صرف منابع در تحقیق و توسعه چندان استقبال نمیکنند. در مقابل فرزندان خانوادههای کمدرآمدتر وقتی در جایگاه مدیریتی قرار میگیرند بیشتر تمایل به خطرپذیری و ریسک کردن دارند. تحقیقات به طور قطع علت وجود این رفتار را نشان نمیدهد ولی تحلیل محققان این حوزه این است که فرزندان خانوادههای مرفه که پدر و مادر موفقی دارند بیشتر این حس را دارند که فرمول موفقیت را بلد هستند و برای موفق بودن چندان نیازی به تغییر روش خود و ریسک کردن نمیبینند.
تغییرات مهم زندگی که از آن به «تنش» یا «آسیب» دوران کودکی یاد میشود نیز روی ریسکپذیری مدیریتی افراد موثر است. آسیبهای جسمی در کودکی معمولا مدیران محتاط تری به بار میآورد در حالی که تغییرات محیطی مانند تغییر شهر محل زندگی در دوران کودکی مدیران جسورتری تربیت میکند. اما ارتباط فرزند اول بودن با ریسکپذیری کمی پیچیدهتر است. پدر و مادرها در مورد فرزند اول خود تجربهای ندارند لذا مسیر طراحی شدهای برای رشد این فرزندان معمولا وجود ندارد و این فرزندان هستند که برای خود الگوی حرکت اکتشاف و طراحی میکنند و در سنین بزرگسالی خلاقیت و اصالت بیشتری در رفتارشان دارند. طبق مطالعات انجام شده رابطهی معناداری بین فرزند اول بودن و ریسکپذیری مدیرعامل یافت نشد مگر در یک حالت خاص!
وقتی شرکتی که یک فرزند اول مدیر آن شده شرکت خانوادگی او باشد، فرزند بزرگتر خانواده نسبت به فرزندان کوچکتر مدیر محتاط تری خواهد بود که در برخی موارد این احتیاط به شرکت آسیب میزند. معمولا والدینی که کارآفرین بوده و کسبوکاری را راهاندازی میکنند تمایل دارند کار را بعد از خود به فرزندی بسپارند که رفتار شبیهتری به رفتار خودشان داشته باشد که این فرزند معمولا فرزند بزرگ خانواده است ولی شاید لزوما بهترین انتخاب برای مدیریت کار نباشد.
به طور کلی مطالعات در مورد تاثیر رفتارهای کودکی در شخصیت مدیریتی بزرگسالی از دو جهت مورد توجه هستند. اول اینکه والدین تمایل دارند فرزندان خود را برای مدیریت در آیندهی شغلیشان تربیت کنند و دوم اینکه شرکتها برای کسب موفقیت بیشتر به دنبال جذب مدیران موثرتری هستند و این مطالعات میتواند در جذب فرد موثر در سازمان به آنها کمک کند.
منابع: the Atlantic
Responses